چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وز کالبدم خشت سر خم سازید
در حيرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه ي زنده کش مرده پرست
تا هست مي کّشندش
به خاري به جفا تا مُرد مي برندش به عزت سر دست.
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من بیکار است قطره های باران را درز آجرها را می شمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ سرراه حقیقت دارد
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد
اندازه مرگ پرشی دارد
اندازه عشق زندگی چیزی نیست
که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود .
بر سنگ قبر من بنویسید
خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید
پاک بود چشمان او که دائمااز اشک شسته بود
برسنگ قبر من بنویسید
این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود
برسنگ قبر من بنویسید
کل عمر پشت دری که باز نمیشد نشسته بود
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند
دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خوردست غم دل ی اسم انقدر غرق جنون بود
که پرپر شد و رفت روز میلاد
همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد
و رفت او کسی بود
که از غرق شدن میترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت...
برچسبها: زیر خاک
سفر کرده
کجا رفتی ؟
چراتنها ؟
چرا بی من ؟
نگفتی سخته دلتنگی ؟
نگفتی زوده این رفتن ؟
به دنبال چه پایانی ؟
خلاف جاده ایستادی ؟
چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی
چراباید به تنهایی دوباره بی تو برگردم؟
کجای قصه بد بودم ؟
کجای قصه بد کردم ؟
همین که هستی
همین که لابلای کلماتم نفس میکشی
در آغوش میگیری....
همینکه بناهم شدی همینکه سایه ات هست
کافیست برای یک عمر ارامش
ارامش لحضه لحضه هام
دوستت دارم تا ابد.....
برچسبها: عاشقانه , جدید , کادوولنتاین , ولنتاین
يه روزا شايد وسط بحث هامون بگم:
"نباشى، بهترم"
ولى تو باور نكن
من خودمو ميشناسم
ميدونم چقدر حسودم
ميدونم چقدر دوسِت دارم
ميدونم چقدر عاشقتم
ميدونم چقدر وابستتم
تو بگو "تو غلط كردى كه من نباشم
تو بيجا كردى كه بدون من زندگى كنى
درسته باهات بحث ميكنم
ولى حاضر نيستم يه لحظه بحث با تورو به بودن
با هر كس ديگه اى ترجيح بدم"
برچسبها: عاشقانه
تنها جمله ایی که گفتنش راحت است
اما اثباتش سخت...
ذوستت دارمم است...
حرف را که همه بلدند بزنند
اما حقیقتا
عاشق وافعی کسی است
که دوست داشتن راثابت کند.
برچسبها: ذوست داشت , زندگی , دوست داشتن الکی , مهربونی
آنــقــدر زیبـــا عاشق او شده ای
کـــه آدم لـــذت مــــی بــرد از ایـــن هـــمــه خــیـــانــت !
روزی هــم اینگــونــــه عـــاشـــق من بــودی . . .
یـــادت هــســت لــعــنــتــی ؟؟؟.
استـغــفا ر مـی کـنـم . . .
از آن دوستـت دارم هایـی که . . . حرامت شد . . ..
نـشـستـه ام…
بـــیـادِ کــودکــی هـــایــم،
دور ِ “غــلـط”هــا،
یـک خــط ِ قرمز مـی کـــشـم !
حتی…
دورِ تــــــــو !
.
.
زمان هایی هست ؛
که تمام عاشقانه ها هم می تواند
خلاصه شود در یک عبارت :
به درک.
کم کم یاد خواهی گرفت …
تفاوت ظریف میان
نگه داشتن یک " دست " و زنجیر کردن یک " روح" را …
اینکه عشق تکیه کردن نیست !!!
و رفاقت اطمینان خاطر !!!
یاد میگیری که بوسه ها قرار داد نیستند !!!
کم کم یاد میگیری باید باغ خودت را پرورش دهی !!!
به جای آنکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد !!!
یادمیگیری که میتوانی محکم باشی !!!!
پای هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی می ارزی …!!!
هـــــــــنوزم
هرجا حتی اسمش برده میشه …
بغض خفه ام میکنه !!
هرجا رو که نگاه میکنم …
بغض خفه ام میکنه !!
هرجا که دو نفرو باهم میبینم…
بغض خفه ام میکنه !!
هر وقت که گوشیمو نگاه میکنم …
بغض خفه ام میکنه !!
هروقت تلفن زنگ میخوره …
بغض خفه ام میکنه !!
هروقت که اس ام اس میاد …
بغض خفه ام میکنه !!
هروقت که از خواب بیدار میشم …
بغض خفه ام میکنه !!
هر چیزی رو که نگاه میکنم …
بغض خفه ام میکنه !!
هنوز نمیفهمم که چرا …..
بغض خفه ام میکنه …..
یه پسرایی هستن که . . .
صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک
ابروهاشون فابریک خودشونه
همونایی که نه لکسوز دارن نه کمـری ..!
اما مـرام دارن
چشمشون همه جا کار نمی کنه
و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن
پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن
پُــــز نمیـــــــدن
پاتوق شون مهمونی و شیشه و انواع مشروبی جات نیست
آره رفیـق ..!
اونایی که تکیه کلامشون معرفته
بی ریا، با خدا، مهـربون و با مسئولیتن
آدم میتــونه بهشون تکیه کنه
کنارشـون آرامش داری
کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست
و آدم ها رو مثل هـم نمی بینن
این جور پسرا خیلی مـردن
خیلی تکن، خیلی خاصن …
خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن
ولی احساس شون قویه
آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه ..!!
برچسبها: مطالب دردناک , حرامت , غــلـط”هــا , درک
بدترین روز زندگی تصادف
اینم عکس سرمه
تاریخ ۱۴/۲/۹۲
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی …
برچسبها: بدترین روز زندگیم
شجاع باش
حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی
هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد . . .
دردهایت را دورت نچین تا دیوار شوند
زیر پایت بگذار تا پله شوند . . .
مرد باشی یا زن ، مرگ تمام ات میکند
انسان باش تا جاودانه زندگی کنی . . .
چه دوستم داشته باشی و چه از من متنفر باشی
در هر صورت بهم لطف میکنی
چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم
و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه برید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون را نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نَگید.
و خلاصه …
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
طلا باش
تا اگه روزگار آب ات کرد
روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود
سنگ نباش
تا اگر زمانه خرد ات کرد
تیپا خوردهء هر بی سر و پایی بشوی . . .
یک دروغ ممکن است دنیا را دور بزند و به جای اولش برگردد
اما در همین مدت، یک حقیقت هنوز دارد بند
کفش های خود را می بندد تا حرکت کند.
دختر :من حسودیم میشه…. موقعی که دخترا بهت نگاه میکنن!
پسر :حسودی نکن عزیزم
دختر :چرا؟!
پسر :چون تو چیزی داری که اونا ندارن!
دختر :چی؟
پسر :♥ قلبم ♥
عاشقی یعنی بعد از دو ساعت اس ام اس بازی با عشقت
شب که دلتنگش میشی دوباره میشینی
همون اس ام اسای تکراری رو میخونی
♥
از استادى پرسیدند: آیا قلبى که شکسته بازهم میتواند عاشق شود ؟
استادگفت :بله
پرسیدند : آیا شما تا کنون از لیوان شکسته اب خورده اید؟
استادپاسخ داد :آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن
دست کشیده اید!؟ ♥ ♥
برچسبها: شجاع باش , دردهایت , چه دوستم داشته باشی , داشته هاتون
اگر روزی مردم تابوتم را سیاه کنید
تاهمه بدانند سیاه بخت بودم
بر روی سینه ام تکیه یخی بگذارید
تا بجای معشوقم برایم گریه کند
چشمانم را باز بگذارید
تاهمه بدانند
چشم انتظار معشوقم بودم
و آخرین خواسته من از شما
اینکه دستانم را ببندید
تا همه بدانند
خواستم ولی نتوانستم
برچسبها: اگر مردم
یادت باشه وقی برای کسی همه کس شدی
اون کس بعد از تو خیلی بی کسه
ییا برای کسی همه کس نشو
یا اگه شدی به فکر بی کسی هاشم باش
هیچگاه از فشار زندگی ناراحت نشو
شاید خداست که در آغوشش
میفشارتت
مــزرعـه را..
ملـــخ هــا جــویــدنــد !
و مــا ..
بــــرایِ کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !
و ایـن بــود ،
شــروعِ جـــــهالــت …!
آرزوی کسی نباش
آرزوی آدم ها قیمت دارند
جایگزین دارند
تاریخ مصرف دارند!
نیمه گمشده را بیخیال شو لطفا ،
اگر سهم تو بود که گم نمی شد !
همین نیمه ای که هستی رو پیدا کن …
برچسبها: عاشقی سخته
من اینگونه نبودم
1. من اینگونه نبودم.
من سرکش بودم .من جوان بودم من
عاشق
بودم
همه جا را بر هم می زدم تا رام
شدگان رم کنند.
هر جا پا می گذاشتم،
نوای عشق را یادآوری می کردم و به
خفتگان آن را
می آموختم.
آنقدر جنب و جوش داشتم که گاهی
احساس می کردم پرواز
می کنم.
آنقدر بصیرت داشتم که هنگام خروش
موجها خدا را
می دیدم.
دلسوخته ها مرا که می دیدند از نو
شروع می کردند.
پیرها مرا که می دیدند طراوت
جوانی را مرور می کردند
و
کودکان مرا همراز قصه هایشان می کردند.
من اینگونه نبودم.
عاشقان را پس میزدم تا عاشق تر شوند
و معشوق
را هر روز سلام می دادم
تا مگر روزی دلتنگم گردد. گلها را
آب می دادم تا
قدری از طراوتشان را
به من هدیه کنند. پرندگان را غذا
می دادم تا
برایم دعا کنند.
برایشان آواز می خواندم تا بلندتر
خدا را صدا زنند.
به کودکان می آموختم چگونه خداوند
را فراخوانند.
و به دختران یاد می دادم چگونه
لبخند بزنند.
به مجنونان سودای عاشقی و به
معشوقان ناز را می آموختم.
من اینگونه نبودم.
شبها فرشته ها برایم لالایی
می گفتند و در خواب
خدا مرا نوازش می کرد.
حافظ نیتم را می دانست و با من
حرف می زد
. وقتی دلم می گرفت
ابرها هم می گرفتند
و می باریدند و وقتی شاد بودم برگها
برایم می رقصیدند و
موجها پایکوبی می کردند.
من اینگونه نبودم.
تا روزی زمین و آسمان به من حسادت
کردند
. برایم دامی دوختند .
تا مگر به آن گرفتار شوم و رام شوم.
در یکی از روزهای زمستان که خیلی
شبیه بهار بود .
نه سرد بود نه گرم ،نه زیبا بود
نه زشت، نه خلوت
بود نه پر ازدحام ،
نه ابری نه آفتابی. همه چیز عادی بود.
و من مانند عاشقان خوشدل و مهربان
قلبم را با احتیاط
در دو دستم گرفتم
و با تبسمی کودکانه آن را به تو
تقدیم کردم.
تو آن را گرفتی، نگاهش کردی و
خندیدی
.
فهمیدم ، به سادگیم خندیدی!
و این همان دامی بود که روزگار
برای رام کردنم
اندیشیده بود.
و من دیگر دلم را ندیدم.
دلم کجاست؟ پیش تو که نیست ؟ آن را
چه کارکردی؟
لا اقل بگو کجاست تا خودم آن را
پیدا کنم؟!
دلم آن قدر سنگین بود که آن را رها کردی؟
یا آنقدر سبک بود که پروازش دادی؟
شاید آنقدر بزرگ بود که جای سینه ات
را تنگ کرده بود؟!
یا آنقدر کوچک بود که گمش کردی؟
گم شده؟؟
می دانم هیچ کدام اینها نیست . تو
آن را شکستی و
هر تکه اش را به دور دستی پرتاب
کردی تا هیچ وقت
آن را نیابم و دیوانه شوم.
و از آن روز نه دیگر صدای پرنده ای برایم دلنشین است .
نه خروش موجی برایم زیباست .
نه لبخندی، نه امیدی، نه بوسه ای نه آوازی....
حتی حافظ هم دیگر به من راست
نمی گوید دیگر از آن
تک سوار خبری نیست.
چهره ام حوصله آینه را سر می برد و
صدایم برای دیگران
عادت شده
.
کاش دلی در کار نبود که عشقی باشد
و دامی و تو
.
اصلا" نفهمیدم کی پیر شدم
1. شده يک روز بيايي به دلم سر بزني ؟
2. باتوأم، خانه تنهايي من دور که نيست،
3. آنکه با دسته گلي حرف دلش راميزد،
4. پردرد است ولي مثل تو مغرور که نيست،
5. تو نگفتي به من اما خودم ميدانم،
6. تو نمیخواهي عزيزت بشوم زور که نيست
میگم دلتنگتم نگو تکراریست
شاید روزی نباشم که تکرارش کنم
زندگی حکایت مرد یخ فروشی است
که پرسیدند فروختی؟
گفت نخریدند اما تمام شد
خدایا یا نوری بیفکن یا توری …
ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس می ترسد !
قطارها بیهوده میپرسند چی ؟ چی ؟
نمی دانند در انتهای ریل ها هیچکس و هیچ چیز در انتظارشان نیست …
زاهدانه ترین حرفی که شنیده ام :
در عشق حقیقی ، روح است که تن را در آغوش میگیرد !
مردا همه خوبن ، نامردا بدن …
برچسبها: من اینگونه نبودم , مطالب عاشقانه 5دلشکسته , نامردا بدن , عشق حقیقی
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست
پس قشنگیهای دنیا مال کسیت
باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست
ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست!
شبهایم درد دارند وقتی ندانم چراغ اتاقت را کدام
لعنتی خاموش میکند!
برچسبها: خسته , شبهای پر درد
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا،از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقی است میمانم
من از اینجا چه میخواهم نمید انم!
امید روشنای گرچه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم
و میدانم
تو روزی باز خوهی گشت!
زندگی را دوست دارم امانه بی تو
تورا دوست دارم اما نه بی عشق
عشق را دوست دارم اما نه بی مهر
مهر را دوست دارم ام نه بی شب
شب را دوست دارم امانه بی صبح
صبح را دوست دارم اما نه بی تو
آنکه باید بسوزد و بسازد منم
آنکه دائم بی تو میسوزد منم
آنکه خموش است و میسوزد منم
آنکه آتش زد به قلبم تویی
شبی پرسیدم از او بی قراری؟
غیر از من کسی را دوست داری؟
سرش را با خجالت زیر انداخت
میان گریه گفت آری
وقتی دیدم تو چشمات یه دنیا غم نشسته
بغض سیاح حسرت راه گلوت رو بسته
برای آخرین بار دست منو گرفتی
وقتی هنوز نرفته بهونه میگرفتی
وقتی که گفتی نرو
گریه امونم نداد
وقتی میخواستم بگم
میخوام بمونم باهات
دلم تنگه نخون آواز رفتن
مثل مرگ برام از تو گذشتن
بیا دستم بگیر افتادم از پا
نذار جون بسپارم این گونه تنها
تو که نیستی غم چشمم به دنیاست
دلم سیاهتر از تموم شبهاست
برچسبها: مطلب عاشقانه تنهایی 4 , میخوام بمونم باهات , آنکه باید بسوزد و بسازد , اما نه بی عشق
خدایم ای خدایم ای خدایم صدایت میکنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم نمیدانم چرا این شد سزایم
ای دل واسه چی گریه میکنی؟
واسه کی گریه میکنی؟
اون اگه تورو میخواست
هیچوقت تنهات نمیذاشت!
تنها در میان تنها
تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام
در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام
چه خوانا دوریت را بر سردر خانه نوشته اند
ومن در نخواندن آن چه پافشارانه منده ام
چه بسیار است دوری ها،فراموش کردن ها،و گستن ها
و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام
رفیقان همه با نارفیقی خود رفیقند
من هنوز با انان چه دوستانه مانده ام
خاستگاه من کجاست؟که من در آنجا قنودن خواهم
من در پیمودن را چه عاجزانه مانده ام
تهنا در میان تنها چه عاشقانه مانده ام
سخت است.هنگام وداع
آنگاه که در میابی
چشمانی که در حال عبور است
پاره ایی از وجود تورا
نیز
با خود ، خواهم برد
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخلی برخوردهای سرد را
کاش میدانستی خاطرات ژوسیده یعنی چه؟
کاش میدانستی گذشت وگذشتن یعنی چه؟
کاش میدانستی سوختن در باغ جوانی یعنی چه؟
کاش میدانستی سوزاندن آرزوها یعنی چه؟
کاش میدانستی مرگ احساس و خاک کردن خاطره ها یعنی چه؟
برچسبها: تنها در میان تنها
یه عمری همه دنیارو گشتم
به دنبال یه عشق صادقونه
یه عشقی که بسازه دل رو از ما
بشه تنها چراغ توی خونه ما
یه عمری بی عشق بی هوس دویدم
به دنبال یه عشق بی بهونه
یه عشقی که بشه مرهم زخمام
نشه بدتر نمک روزخم کهنه
توشبهایی که جای دست پرمهر
چیزی بجز یه دنیا اشک ندیدم
یکی اومد که دوست داشتن میفهمید
منو از او من خسته جدا کرد
یکی اومد که با احساس پاکش
تموم زخمامو یهو دوا کرد
تو وقتی که همه تنهام گذاشتن
بالبخندش منو از من جدا کرد
برای عاشقی عشقمو دادم
خیال کردم فقط عشق میمونه
ولی جای تموم اون همه عاشق
واسم موندش فقط بغض شبونه
برای عاشقی ماکم نذاشتیم
خداهم خوب اینو خودش میدونه
بااینکه دلم رو همه شکستن
میخونم باز هنوزم عاشقونه
میخونم باخودم دیگه بریدم
دیگه به آخر جاده رسیدم...
همه چیز را فروختم جز آن صندلی که جای توبود شاید...
آنروز که برگشتی خسته باشی...
برچسبها: دنیای بی فایده
گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود
که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید
وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم
به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری
به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست
به دنبال کسی باش که به لبانت لبخند بنشاند
چون فقط یک لبخند می تواند
شب سیاه را نورانی کند
کسی را پیدا کن که دلت را بخنداند
هر چه میخواهی آرزو کن
هر جایی که میخواهی برو
هر آنچه که میخواهی باش
چون فقط یک بار زندگی می کنی
و فقط یک شانس داری
برای انجام آنچه می خواهی
خوب است که آنقدر شادی داشته باشی که دوست داشتنی باشی
آنقدر ورزش کنی که نیرومند باشی
آنقدر غم داشته باشی که انسان باقی بمانی
و آنقدر امید داشته باشی که شادمان باشی
شاد ترین مردم لزوماً
بهترین چیزها را ندارند
بلکه بهترین استفاده را می کنند
از هر چه سر راهشان قرار می گیرد
همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
نمیتوانی در زندگی پیشرفت کنی
مگر غمها و اشتباهات گذشته را رها نکنی
وقتی که به دنیا آمدی، تو گریه می کردی
و اطرافیانت لبخند به لب داشتند
آنگونه باش که در پایان زندگی
تو تنها کسی باشی که لبخند بر لب داری
و اطرافیانت گریه می کنند
لطفاً این مطلب را به کسانی بگویید
که برایت ارزشی دارند (همان طور که من این کار را کردم)
به کسانی که به طرق مختلف در زندگیت تأثیر داشته اند
به کسانی که وقتی نیاز داشتی لبخند به لبانت نشاندند
به آنهایی که وقتی واقعاً ناامید بودی
دریچه های نور را نشانت دادند
به کسانی که به دوستی با آنها ارج می گذاری
و به آنهایی که در زندگیت بسیار پرمعنا هستند
دلتنگی
کسی رو که داوست دارید رو زیاد تنها نذارید
نذارید دلتنگی بهش غلبه کنه
نذارید فرصت پیدا کنه
راهی برای رفع دلتنگیسش پیدا کنه یاد میگیره چجوری دلتنگ باشه
اونوقت هر کاری کنی نمیشه ادم قبل که دوستتون داشت
دوست داشتن الکی
دوست دااشتن را با تمام وجود یادش دادم...
ولی اورفت...و امتحانش را به د یگری پس داد...
شماهم داشتید از این شاگردها!!؟
ملامت
هیچکس را در زندگیتان ملامت نکنید
آدمهای خوب برایتان شادی می آورند
آدمهای بد تجربه
بدترینها درس عبرت میشوند
بهترینها خاطره
شاید انتخاب اول کسی نباشم
اما انتخابی بزرگم
شاید ثروتمند نباشم اما ارزشمندم
تظاهر به کسی که نیستم نمیکنم
چون از اینکه خودم باشم راضی ام
شاید به برخی کارهای گذشته ام
افتخار نکنم
اما به انچه که امروز هستم می بالم
شاید کامل نباشم اما نیازی به کامل بودن ندارم
مرا همینطوری که هستم بپذیر
یا همانطوری که از پیشت میروم تماشایم کن
بدترین درد
بد ترین درد این نیست که عشقت بمیره بدترین درد این نیست
به اونی که دوستش داری نرسی
بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزنه
بدترین درد اینم نیست که عاشق یکی باشی
و اونم ندونه
میدونی بدترین درد چیه؟
بدترین درد اینه که یکی بمیره بعد بفهمی دوستت داشته!
دوست داشتن
اگر کسی آنگونه که تومیخواهی دوستت ندارد
به این معنی نیست که در عشق او نقصی هست
یا تورا با تمام وجود دوست ندارد
اما اینرو بدونیم کسی را که بیشتر دوست داریم
زودتر از دست میدهیم
منتظر نظرهای شما هستیم...
برچسبها: بدترین درد , دوست داشتن , ملامت , اتخاب بزرگ
همیشه بهم میگفت زندگیمی....
وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛
دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...
اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛
به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛
با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛
که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است
به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین
یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری
که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه
سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم
که باشی انگشت کوچیک یه عشق
خودم نمیشی....
من که تصویری ندارم در نگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچکس /
کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچکس / بهترین
تقدیر گلها چیدن و پژمردن است / سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس ...
گفتم : تو شیرین منی ! گفتی : تو فرهادی مگر ؟
گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی
مگر ؟ گفتم ندادی دل به من .
گفتی تو جان دادی مگر ؟ گفتم ز کویت میروم .
گفتی : توآزادی مگر ؟
گفتم فراموشم مکن .
گفتی : تو در یادی مگر ؟
یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛
دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی
میشن با هم میرن زیر بارون ؛
اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛
کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو
دختری به کوروش کبیر گفت :
من عاشق تو هستم ! کوروش گفت من لایق شما نیستم
لیاقت شما برادرم هست که از من زیباتر هست
و اکنون در پشت سر شما ایستاده است
دخترک به پشت سرش نگاه کرد اما کسی نبود ؛
کوروش کبیر به او گفت اگر عاشق بودی
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
.
خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن.
ببین هم گریه هام از عشق، چه زندونی برام ساختن.
خداحافظ گل پونه، گل تنهای بی خونه.
لالایی ها دیگه خوابی، به چشمونم نمی شونه.
یکی با چشمای نازش، دل کوچیکمو لرزوند.
یکی با دست ناپاکش، گلای باغچمو سوزوند.
تو این شب های تو در تو، خداحافظ گل شب بو.
هنوز آوار تنهایی، داره می باره از هر سو.
خداحافظ گل مریم، گل مظلوم پر دردم.
نشد با این تن زخمی، به آغوش تو برگردم.
نشد تا بغض چشماتو، به خواب قصه بسپارم،
از این فصل سکوت و شب، غم بارونو بردارم.
نمی دونی چه دلتنگم، از این خواب زمستونی،
تو که بیدار بیداری، بگو از شب چی می دونی ؟
تو این رویای سر در گم، خداحافظ گل گندم.
تو هم بازیچه ای بودی، تو دست سرد این مردم.
خداحافظ گل پونه، که بارونی نمی تونه
طلسم بغضو برداره، از این پاییز دیوونه
به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم
ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی
همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت
به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی
ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست
به تویی که زیبایی محض بودی
آنروز غروب عشق من بود
من فهمیدم که وعده هایت وفایی ندارد
شکوه هایی که از تو داشتم به فراموشی سپردم
و گفتم که باید او را زخاطر برد
خورشید رفت و شب امد
ولی من هنوز روز را ندیده ام
اگر هر غروب طلوعی دارد
ولی این غروب طلوعی ندارد
حالا دیگر من مانده ام و یک دنیا تاریکی
غروب عشق اگر غمگین بود
ولی برایم دوست داشتنی بود
زیــر بــارون، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم، تـداعی کـردم …
زیــر بــارون، ایـن دنیـای بـیوفـا رُ تا دلت بـخواد، نفـرین کـردم …
زیــر بــارون، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی، یـادی کـردم …
زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و ۱۸ سـال زندگی رُ بـاور کـردم …
زیــر بــارون، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم …
زیــر بــارون، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم …
زیــر بــارون، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقادپیـدا کـردم …
پس چرا …
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…
برچسبها: مطالب عاشقانه , بهترین مطالب عاشقانه احساسی , قشنگترین , عاشقی
امشب دوباره در خیال با تو بودن بودم
که دیدگان آسمان گریست و دلم گرفت
بغضم را شکستم و با آسمان همراه شدم
من گریستم و آسمان گریست
تا پاسی از شب من و باران با هم گریستیم
باد یاس زیبای حیاط را به رقص در آورد
یاد اولین یاسی که تقدیم دستانت کردم افتادم
چه روزی بود روز خنده آسمان
کجا رفتی بدون خداحافظی
رفتی و مرا با باران تنهاگذاشتی
تا زمان رفتنت آسمان صاف بود
با رفتنت باران شروع شد
از همان روز من و باران
منتظر ورود یک آشنا هستیم
اما هیچ آشنایی در راه نیست
تو را قسم میدهم به جان تمام عاشقان
که دوباره بر گردی باران ببار تا آن زمان که بیاید
با تو همراه خواهم بود
من و باران هردو همدردیم
هر دو می گرییم من از دوری دوست می گریم
او از دوری خورشید بهاری
چه قدر دردناک است !
برای عشق متولد شوی
اما برای عشق زندگی نکنی
نمیدانم کی می آیی
شاید زمان آمدن تو خورشید هم طلوع کند
نازنین من با سرخی خونم نامت را می نویسم
با باران جاده های تنهایی را می پیمایم
تا شاید به کوی دوست برسیم
همراهی با باران چه قدر زیباست
با تو هم زیر باران بودیم
دست در دست هم سرنوشت زیبایی را آرزو می کردیم
گلهایی را تقدیم هم می کردیم
چه قدر زیبا بود
سر را روی شانه هایت گذاشتم
حالا که نیستی من تنها با باران همراهم
دوست من دوباره بر گرد تا با باران همراه باشیم.
برچسبها: منو بارون , بارون و تنهایی من
خداحافظ پنجره ی من
که تنها تو به حرف های دل خسته ام گوش می دهی
خداحافظ ستاره ای که هرگز نورت را ندیدم
وخداحافظ ای اشک های بی گناه
من رفتم می روم جایز نیست
می روم تا پیدا کنم ان حقیقتی را که مرا باز می گرداند …شاید!
شاید تو ندانی دستی را که در دستم بود …هرگز باور نکردم
و صدایش را
غبار جاده ها را چه کسی انکار کرد
و ندانسته گفت و ندانسته خندید و ندانسته رفت
که هنوز زیر سنگینی نگاه هوس امیزش بیدار شده و به خواب می روم
و چه کسی گفت که مرگ را دوست ندارد
در حالی که مرده بود
و چه کسی اشکهای جا مانده از زمان مرا به جدایی هدیه کرد
هنوزمی توان گفت که گنگ است صدای نفسهایش
هنوزمی توان فکر کرد که امیدی هست… امیدی هست… امیدی هست
هیچ پژواکی نیست صدای قدم هایم را
به سکوت ویرانی من گوش کن
دریا ارام است…
و خبری نیست از امواج طولانی بی فکر
همه خوابیده اند
ای کاش شب بود
انگاه بیداریشان را باور نمی کردم
و قایقی را که می اید و دل می برد
و می گذرد بدون تأمل
که چرا هیچ قایق دیگری در دریا نیست
که چقدر تنها شده است
چرا بغضم را فرو دهم؟ چرا؟
بخاطر سنگ های اسمانی
یا تابلوی نقاشی گرانقیمت در موزه ی فرانسه
یا بخاطر سهراب و اشعارش
بخاطر هیچ کدام زندگی نمی کنم
بخاطر هیچ کدام هم نمی میرم
بغض من می خواهد ازاد باشد
و دوست دارد سایبان چشمانی باشد که هیچ گاه درکش نکردند
که هیچ گاه دوستش نداشتند
چقدر هوا سرد است
من می ترسم
می ترسم از ابلیسی که می گوید فرشته است
و از فردا و فردا ها
می ترسم…می ترسم…
کدامین قلب را باور کرده ای که حالا تو را باور کنند؟
شبهای من همیشه بی ستاره است…
اسمانت پر ستاره باد!
نباید اشک بریزم…!
نباید بغض کنم…!
و نباید لبخند بزنم…!
شمعی در باد را چه سود
شمعی در باد را چه سود….
شیوا را رها کنید
از زنجیر هایتان
از قفس هایتان
چاره ای نیست ای دوست
باید درخت بمانی!
باید درخت بمانی
گریه کن تو میتونی
پیش اون نمی مونی
اون دیگه رفته، بسه تمومش کن
گریه کن، ته خط، عشق تو دیگه رفته
تو دله، یکی دیگه نشسته تمومش کن
چشم به راه، نشین اینجا، میمونی دیگه تنها
گریه نکن اون دیگه نمیاد خونه
دست بکش، دیگه از اون طفلکی، دل داغون
اون دیگه، خوش فکر نکن حال تو میدونه
تنها میمونی، اخه این و میدونی، مثل اون پیدا نمیشه
اشکات میریزه، اخه اون واسط عزیزه، توی قلبته همیشه
یادش می افتی، دلت اتیش میگیره، میگی کاش برگرده پیشت
راهی نداری، تو باید طاغت بیاری، اخه میدونی نمیشه
عشق من تو با من بمون همیشه
بدون که دل از تو جدا نمیشه
نه کسی میاد که جاتو بگیره
نه دل میره واسه کسی بمیره
برچسبها: درد جدایی , جدایی , گریه کن , عشق
چه زود فراموش شدم...
چه زود فراموش شدم آن زمان كه نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه كه دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینكه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ،
راهی جز تنها ماندن ندارم !
چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید !
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی دلتنگ است ،
كه با هم در اوج آن پرواز می كردیم و به عشق هم می خواندیم آواز زندگی را ...
آرزوی دلم تبدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد ...
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی ،
با اینكه كم نور بودم اما داشتم به پای عشقت می سوختم ،
با اینكه برای خود كسی نبودم ،
اما آنگاه كه با تو بودم برای خودم همه كس بودم !
چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد !
هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هرچه اشك ریختم كسی اشكهایم را پاك نكرد،
هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم
كسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام كند .
خواستم بی خیال شوم ، بی خیالی مرا دیوانه كرد ،
خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره كرد .
چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن
و دیگر نگذشت آنگاه كه تو رفتی و هیچ گاه نیامدی !
باور داشته باش هنوز هم برای تو زنده ام ،
هر گاه دیدی نیستم بدان كه از عشقت مرده ام !
چه زود فراموش شدم آن زمان كه دلم برایت خون شد ....
تازه می خواستم با آن رویاهای عاشقانه ای كه در سر داشتم تو را خوشبخت كنم ،
می خواستم عاشق ترین باشم ،
برای تو بهترین باشم ،
اما نمی دانستم دیگر جایی درقلبت ندارم ...
چه زود فراموش شدم آن زمان كه دیگر تو را ندیدم !
برچسبها: فراموش شده
آنقدر خوب قشنگی که به هنگام وداع
عاشقت گشتم که گفتی عاشقان دیوانه اند
حیفم آمدکه تورا دست خدا پسپارم
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ایی
اگر امروز نیایی من هلاکم
اگر فردا بیایی من زیر خاکم
دلم تنهاترین دلهاست
گویند رویدن عشق لحضه ای است که
این لحضه ها هزار بار تقدیم تو باد
هرگز فراموش نخواهم کرد
دلم تنهاترین دلهاست اینجا
که از دست رفاقت تیر خورده ولی با یای خسته لنگ لنگان
غم دوری از یادش سپرده
قدیما مونس یارش تو بودی
ولی حالا دلم تنهاترین دلهاست اینجا
چه خوش بودم به حرفهای دروغت
که عشق تو نیاه آخرشه...
ضربهای محکم عشق
به نام انکه با ضربهای محکم عشق تنهایی را شکست
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست
امروز دیگرم ز فراق تو شام شد
نادیدن جمالت عمرم تمام شد
گفته بودی که بیایی غم دل باتو بگویم
چه بیای چه نیای غم دل بسیار است
تا نباشد از سوی معشوق کشتی
کوشش عاشق به جایی نرسد
چرا تنهای تنهاییم
کسی دیگر نمیگوبد در این خانه متروک را
کسی دیگر نمیگوید چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم
و دیگر هیچ چیز از من باقی نمی ماند
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که باهر دم نسیمی میشود بر گی جدا از من
و دیگر هیچ چیز باقی نمی ماند
افسوس که عمرم روبه پایان است
چون نمیکند غمی نیست
نیمکت های خالی
عبور میکنم هرروز از کنار نیمکت های خالی پارک...
طوری که انگار کسی در اخرین نیمکت
انتظارم را میکشد!
و به انجا که میرسم باید وانمود کنم
که باز دیر رسیده ام...!
برچسبها: اگر نیای من زیر خاکم
کاش می شد در غروب لحضه ها
عشق را بازندگی باور کنیم
کاش میشد در فراسوی امید
عاشقی دلباخته را باور کنیم
توکه قصد جدایی کرده بودی
خیال بی وفایی کرده بودی
چرا با این دل بیمار من
زر از ما آشنایی کرده بودی
گلی چیدم فرستادم برایت
ولی آنرا فشردی زیر پایت
اگر گل هدیه ناقابلی بود
تو از گل بهتری جانم فدایت
برچسبها: جدایی , دوری
ای کاش در زندگی۳ چیز وجود نداشت:
اول:عشق
دوم:غرور
سوم:دروغ
که انسان بخاطر عشق از روی غرور دروغ نگوید
نشانی من من نشانی از تو ندارم،
اما نشانی ام را برای تو می نویسم: در عصرهای
انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های
تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای
رنگی ام!
در کلبه را باز کن به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن!
مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره ی
انتظار پشت دیوار دردهایم نشسته ام.
شانه هایم زیر بار غم شکست
شاخه های سبز امیدم شکست
عشق ما در شیشه فرهاد بود
عشق شیرین ریشه اش در باد بود
هیچ کس حرف صداقت را نزد
هیچ کس دل را بر این دریا نزد
یک نفر امروز در چشمم شکست
یک نفر بار سفر بست و گسست
یک نفر با خاطراتم دور شد
یک نفر با قصه ها محشور شد
قانون عشق:
یك پسر با یك نگاه از یك دختر خوشش میاد ...
و عشق از طرف اون شروع میشه ...
تا جایی كه زندگیش رو پای عشقش میذاره ...
اما دختر باور نمیكنه ...
چون یك چیزهایی دیده و شندیده ...
تا دختر میاد پسر رو باور كنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ...
میره با یكی دیگه ...
بعد كه دختر تازه تونسته پسر رو باور كنه میره طرفش ...
اما پسر رو با یكی دیگه میبینه ...
اینجاست كه میگه: حدسم درست بود
منتظر نظرهای شما هستیم
برچسبها: رسم زندگی , نشانی من , نشانی , قانون عشق
زندگی فاصله امدن و رفتن ماست
شاید ان خنده ای که روزی دریغش کردیم
اخرین فرصت خندیدن ماست
زندگی همهمه مبهمی از رد شدن خاطره هاست
هرکجاخندیدیم
زندگانی انجاست...
برچسبها: زندگی , متن های عاشقانه , شعرهای غمگین , بهترین اشعار
دلم کسی را میخواهد
که از جنس خودم باشد
دلش شیشه ایی گونه هاش بارانی
دستانش کمی سرد
نگاهش ستاره باران باشد
دلم یک دل ساده می خواهد
برچسبها: دل تنها
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
برچسبها: تنهایی